مهم روز می آید پدرش خواهد بود و ازدواج با نامادری خود. هر کس مراسم و همسر این مرد به ترتیب آن را زیبا. اما او نمی تواند متوقف کردن فکر کردن در مورد او که زن تجربه است. او در ماشین و نمی گویند که در آن او بود او رفت و به طور مستقیم به دیدار او به او صحبت کنید. این چیزی است که او گفت: او او را دوست دارم و او است رفتن به ازدواج با پدرش حقیقت خواهد همه چیز را تغییر دهید. این بانوی منتقل دیدن این یکی تا به او وفادار است ، او آماده بود و آماده برای عروسی, پدر او همچنین عینک صبر کنید. اما آنها هنوز هم نمی تواند خانم جنده حاوی درونی خود را از چیزی. این است که یک دوره طولانی تنش های جنسی به پسر نزدیک شدن به او قصد داشت به او منتقل شده است. اما او می دانست در حال حاضر و یا هرگز. آنها شروع به بوسیدن و به زودی پس از برداشته شدن نامادری خود را در لباس عروسی. البته آنها در نهایت این مرد عاشق است که نمی دانم آخرین نیست اما واضح است که او ازدواج هست.